goli_kh

 
הצטרף: 14/02/2011
چه قدر غم انگيز است كه مردم طوری بار می آيند كه به چيزی شگفت انگيز چون زندگی عادت می كنند
נקודות171עוד
Next level: 
Points needed: 29
Last game
בינגו

בינגו

בינגו
לפני 3 שנים 61 ימים

آشنایی با جاذبه‌های گردشگری برزیل...

دوستان سلام

امروز میخوام یه بلاگ متفاوت بذارم.نمیشه همش من دعا کنم که!!!امروز شما منو دعا کنین

جنگل‌های استوایی، آمازون، سواحل بکر و دست نخورده و روحیات پر انرژی مردم برزیل هر طرفدار جهانگردی و گشت و گذار را به خود جذب می‌کند. 

از همه مهم‌تر روحیات و حال و هوای مردم ،فوتبال و والیبال ساحلیکه شما را به فکر فرار از زندگی بی روح و افسرده شهری می‌اندازد و به سمت خود می‌کشد.

کجا و چه زمان؟

خیلی خوب است که در هر فصلی از سفر خود به برزیل آب و هوای مناطق مختلف را مطالعه کنید و با توجه به اینکه برزیل در نیم‌کره جنوبی قرار دارد و فصل‌ها برعکس نیم کره شمالی است برنامه سفر خود را تنظیم کنید. برای مثال آمازون یکی از بارانی‌ترین مناطق جهان است و از اوایل بهمن تا اواسط اردیبهشت ماه سفر به این نقطه با مشکلات راه و بارش همراه است و از سفر به پانتنل (Pantanal) در این زمان خودداری کنید. جنوب برزیل سخت‌ترین تابستان‌ها و زمستان‌ها را دارد که در زمستان بارش برف نیز وجود دارد.

مردم برزیل بیشترین سفر‌ها را در تابستان انجام می‌دهند که این امر هزینه‌های تعطیلات و قیمت‌ها را افزایش می‌دهد ولی همین شلوغ بودن شهر‌های توریستی فستیوال‌های تفریحی زیادی را با خود به همراه می‌آورد و خدمات توریستی را افزایش می‌دهد و به هزینه‌هایش می‌ارزد. زمستان فصل کم توریست و خلوت است.

با دارا بودن مساحت بسیار زیاد تفاوت‌های دما و گوناگونی آب و هوا و بارش امری عادی است. رطوبت هوای ریو؛ پایتخت برزیل در تابستان‌ها طاقت فرساست و دمای هوا حدود 30 درجه سانتی گراد است. و در زمستان کمی هوا متعادل تر است و دما به 20 درجه هم می‌رسد. در سواحل شمال شرق به دلیل کم‌تر بودن رطوبت دمای هوا در تابستان به بیشتر از 30 درجه نیز می‌رسد. در جنوب و در سائو پاولو و پارانا دمای هوا در زمستان به 15- درجه هم می‌رسد.

فستیوال‌های متعددی در تمام طول سال برپا هستند ولی معروف‌ترین آن کارناوال نام دارد و 6 هفته و نیم قبل از عید شکر گذاری در روزی که به نام چهارشنبه خاکستر (Ash Wednsday) معروف است برکزار می‌شود. چهارشنبه خاکستر نوعی مراسم مذهبی کاتولیک است ولی در برزیل بیشترین توجه در این فستیوال تفریح و میهمانی‌ها است.

کرکووادو  (Corcovado) در ریو دو ژانیرو را فراموش نکنید. مجسمه معروف حضرت مسیح (ع) که 38 متر و 635 تن وزن دارد در ارتفاعات کرکووادوقرار دارد.

ساحل ایپانما (Ipanema) در ریو نیز یکی دیکر از جاذبه‌های ریو است. سری به ساحل کاپوکوبانا (Copacobana) نیز بزنید.

کوهستان کله قند (SugarLoaf Mountain) قله‌ای به شکل کله قند است که رفت و آمد به آن توسط تله کابین صورت می‌گیرد و نمای بسیار زیبایی از ارتفاعات کوه و ساحل را به شما می‌دهد.

آبشار‌های ایگواچو یکی از زیباترین نماهای طبیعی برزیل واقع در پارانا (Paraná) است. این آبشار‌ها در حقیقت بین آرژانتین و برزیل تقسیم شده‌اند. از برزیل نمایی زیبا و از آرژانتین نمایی نزدیک را خواهید دید.

برای رفتن به آمازون می‌توانید قایقی را اجاره کنید و از طریق رودخانه به تماشای آن بروید ولی به هیچ وجه بدون راهنما به داخل جنگل‌های آمازون قدم نگذارید چرا که قبایلی در آنجا زندگی می‌کنند که رسوم و فرهنگ‌های مخصوص خود را دارند و بخش بزرگی از آمازون هنوز به طور کامل کشف نشده است.

[قبیله ناشناخته‌ در جنگل‌های آمازون کشف شد]

شهر برازیلیا در حقیقت پایتخت مدرن و سیاسی برزیل است. طراحی کلی شهر و ساختمان‌ها و ادارات دولتی این شهر دیدنی است. یادبود اسکار نیمیر (OscarNiemeyer) نیز از دیگر دیدنی‌های معماری این شهر به حساب می‌آید.

شهر سائو پائولو یکی از بزرگترین شهر‌های جهان به حساب می‌آید و به بیانی جنگلی از ساختمان و آسمان خراش است. در اکثر شهر‌های برزیل از جمله سائو پائولو،سواحل ریو و برازیلیا نماها و آثار معماری جزو دیدنی ترین جاذبه‌ها هستند.

در هر حال دوستان من چند روز پیش یه تور برزیل دیدم تو روزنامه از 28 اسفند تـــــــــــــــا 12فروردین.

آخر هفته ی شادی داشته باشین.


 


قصه هایی برای پدران،فرزندان،نوه ها(کوزه ی ترک خورده)

در افسانه ای هندی آمده است که روزگاری مردی بود که هر روز دو کوزه بزرگ آب به دوانتهای چوبی می بست؛چوب را روی شانه اش می گذاشت و برای خانه اش آب می برد.
یکی از کوزه ها کهنه تر بود و ترک های کوچکی داشت.هربار که مرد مسیر خانه اش را می پیمود نصف آب کوزه می ریخت.
مرد دو سال تمام همین کار را می کرد.کوزه سالم و نو مغرور بود که وظیفه ای را که به خاطر انجام آن خلق شده به طورکامل انجام می دهد،اما کوزه کهنه و ترک خورده شرمنده بود که فقط می تواندنصف وظیفه اش را انجام دهد.هر چند می دانست آن ترک ها حاصل سال ها کار است.
کوزه پیر آنقدر شرمنده بود که یک روز وقتی مرد آماده می شد تا از چاه آب بکشد تصمیم گرفت با او حرف بزند؛او به مرد گفت:«از تو معذرت می خواهم.سالهاست که از من استفاده کرده ای ولی فقط از نصف حجم من سود برده ای!فقط نصف تشنگی کسانی را که در خانه ات منتظرند فرو نشانده ای.»
مرد خندید و گفت:«وقتی برمی گردیم با دقت به مسیر نگاه کن!»
موقع برگشت کوزه متوجه شد که در یک سمت جاده،سمت خودش،گل ها و گیاهان زیبایی روییده اند.
مرد گفت:«می بینی که طبیعت در سمت تو چقدر زیباتر است؟من همیشه می دانستم که تو ترک داری و تصمیم گرفتم از این موضوع استفاده کنم.این طرف جاده بذر سبزیجات و گل پخش کردم و تو هم همیشه و هر روز به آنها آب می دادی.من از برکت وجود تو به خانه ام گل برده ام و به بچه هایم کلم و کاهو داده ام.اگر تو ترک نداشتی چطور می توانستی این کار را بکنی؟»

«همه ی ما زمانی پیر میشویم اما این به آن معنا نیست که دیگر باید گوشه ای بنشینیم،باید بدانیم هر کس در هر شرایطی میتواند کار خویش را به نحو عالی انجام دهد.»

پائلو کوئلیو

شبتون پرستاره


قصه هایی برای پدران،فرزندان،نوه ها(آموختن پرواز به اسب)

عبارت دل نگرانی،دو بخش است،«دل»و«نگرانی».یعنی پیش از آنکه حادثه ای رخ دهد
دل ما نگران واقعه باشد.یعنی سعی کنیم مشکلاتی را حل کنیم  که هنوز فرصت ظهور نیافته.
یعنی این تصور که اتفاقاتی که در آینده رخ میدهند،همیشه نامطلوبند.البته استثناهای فراوانی وجود دارد.یکی از آنها قهرمان این داستان کوتاه است:
 روزی بود و روزگاری
پادشاه پیری در هندوستان،دستور داد مردی را به دار بیاویزند. همین که دادگاه تمام شد ، مرد محکوم گفت :
«اعلاحضرتا،شما مردی خردمندید و کنجکاوید تا بدانید رعایاتان چه میکنند.به خردمندان ، مارگیران و مرتاضان احترام میگذارید!بسیار خوب،وقتی بچه بودم،پدر بزرگم به من یاد داد که چگونه اسب سفیدی را به پرواز در آورم.در این کشور هیچکس نیست که اینکار را بلد باشد،باید مرا زنده نگهدارید.»
پادشاه بی درنگ دستور داد اسب سفیدی بیاورند.مرد محکوم گفت:
«به این آسانی نیست،باید دو سال در کنار این جانور بمانم.»
پادشاه گفت:
«دو سال به تو وقت میدهم،اما اگر بعد از این دو سال،اسب پرواز نکند،تو را به دار

می آویزم.»

مرد با اسب از قصر بیرون رفت و خوشحال بود که سرش هنوز روی تنش است.وقتی به خانه رسید،دید که خانواده اش سیاه پوشیده اند...!!!
مرد ماجرا را تعریف کرد و همه جیغ زدند:
«دیوانه شده ای؟از کی در این خانه کسی بلد بوده که اسب را به پرواز در بیاورد؟» 
مرد با لبخند پاسخ داد :
«نگران نباشید،اول اینکه هیچکس تا حالا سعی نکرده به اسبی یاد بدهد که پرواز کند، یک وقت دیدید که یاد گرفت...!!! دوم اینکه پادشاه پیر است و شاید تو این دو سال بمیرد.سوم اینکه شاید این حیوان بمیرد و بتوانم دو سال دیگر وقت بگیرم تا به اسب دیگری پرواز یاد بدهم...!!!
حالا فرض کنید انق.لاب و شورش بشود،حکومت سر.نگون بشود،جنگ بشود و آخر اینکه ، اگر هیچ اتفاقی هم نیفتد،دو سال دیگر زندگی کرده ام و میتوانم در این مدت هر کاری که دلم میخواهد بکنم.فکر میکنید همین کم است ....؟؟؟!!! »

 

پائولو كوئليو 

 

شبتون پر ستاره


قصه هایی برای پدران،فرزندان،نوه ها(ملانصرالدین همیشه اشتباه میکرد!)

 ملا نصرالدين هر روز در بازار گدايي مي‌كرد و مردم با نيرنگي٬حماقت او را دست مي‌انداختند.دو سكه به او نشان مي‌دادند كه يكي شان از طلا بود و يكي از نقره؛اما

ملا نصرالدين هميشه سكه نقره را انتخاب مي‌كرد.اين داستان در تمام منطقه پخش شد. هر روز گروهي زن و مرد مي‌آمدند و دو سكه به او نشان مي دادند و ملا نصرالدين هميشه سكه نقره را انتخاب مي‌كرد.

روزی مرد مهرباني که این داستان را شنیده بود،از راه رسيد و از اينكه ملا نصرالدين را آنطور دست مي‌انداختند٬ ناراحت شد.

در گوشه ميدان به سراغش رفت یک سکه ی طلا به او داد و گفت:«هر وقت دو سكه به تو نشان دادند٬سكه طلا را بردار.اينطوري هم پول بيشتري گيرت مي‌آيد و هم ديگر دستت نمي‌اندازند!»

ملا نصرالدين با لبخند پاسخ داد:«ظاهراً حق با شماست٬اما اگر سكه طلا را بردارم٬ديگر مردم به من پول نمي‌دهند تا ثابت كنند كه من احمق تر از آن‌ها هستم. شما نمي‌دانيد تا حالا با اين كلك چقدر پول گير آورده‌ام!» 

و باز گفت:

«اگر كاري كه مي كني٬ هوشمندانه باشد٬ هيچ اشكالي ندارد كه تو را احمق بدانند.»

پائولو كوئليو 

شبتون پر ستاره    


قصه هایی برای پدران،فرزندان،نوه ها(انتخاب سرنوشت)

سالها پیش مردی بود که هر کسی را سر راهش می دید دوست می داشت و می بخشید.

 خدا فرشته ای فرستاد تا با او صحبت کند و از او بپرسد چه آرزویی دارد. 

 فرشته گفت:«خدا از من خواست تا به دیدارت بیایم تا به خاطر نیکی ات به تو پاداشی بدهم.هر عطیه ای را که بخواهی خدا به تو می دهد.می خواهی به تو قدرت درمانگری

 بدهد؟»

 مرد پاسخ داد:«نه!ترجیح میدهم خدا خودش کسانی را که باید درمان شوند انتخاب کند.» 

فرشته پرسید:«می خواهی وظیفه راهنمایی گمشدگان را به راه  راست بر عهده بگیری؟»

مرد در جواب گفت:«این وظیفه فرشتگانی مثل توست.»

فرشته گفن:«نمی توانم بدونه اینکه معجزه ای بکنم به آسمان برگردم!»

 مرد کمی فکر کرد و سرانجام گفت:«پس کاری کن که واسطه خیر باشم اما بدون اینکه کسی بفهمد.حتی خودم؛چرا که ممکن است دچار گناه غرور بشوم.» 

 فرشته کاری کرد که سایه آن مرد بتواند بیماران را درمان کند. بدین ترتیب آن مرد از هر جا می گذشت بیماران درمان میشدند.زمین بارور میشد و مردم غمگین شاد میشدند.

 مرد سالها زمین را زیر پا گذاشت و هیچ وقت از معجزاتی که پشت سرش رخ می داد خبر نداشت،چرا که وقتی رو به خورشید می ایستاد سایه اش پشتش بر روی زمین

می افتاد.

بدین ترتیب توانست بی خبر از قداست خود زندگی کند و بمیرد.

پائولو كوئليو 

شبتون پر ستاره