goli_kh

 
belépett: 2011.02.14
چه قدر غم انگيز است كه مردم طوری بار می آيند كه به چيزی شگفت انگيز چون زندگی عادت می كنند
Pontok171több
Következő szint: 
Szükséges pontok: 29
Legutóbbi játék
Bingo

Bingo

Bingo
3 év 64 nap

سنگی در راه...

در روزگار قديم، پادشاهى سنگ بزرگى را که در يک جاده اصلى قرار داد.
 سپس در گوشه‌اى قايم شد تا ببيند چه کسى آن را از جلوى مسير بر می‌دارد.
برخی از بازرگانان ثروتمند با کالسکه‌هاى خود به کنار سنگ رسيدند، آن را دور زدند و به راه خود ادامه دادند.
 بسيارى از آن‌ها نيز به شاه بد و بيراه گفتند 
که چرا دستور نداده جاده را باز کنند. امّا هيچيک از آنان کارى به سنگ نداشتند.


سپس يک مرد روستايى با بار سبزيجات به نزديک سنگ رسيد. 
بارش را زمين گذاشت و شانه‌اش را زير سنگ قرار داد و سعى کرد که سنگ را به کنار جاده هل دهد. 
او بعد از زور زدن‌ها و عرق ريختن‌هاى زياد بالاخره موفق شد.
 هنگامى که سراغ بار سبزيجاتش رفت تا آن‌ها را بر دوش بگيرد و به راهش ادامه دهد
 متوجه شد کيسه‌اى زير آن سنگ در زمين فرو رفته است.
 کيسه را باز کرد پر از سکه‌هاى طلا بود.
 يادداشتى از جانب شاه که اين سکه‌ها مال کسى است که سنگ را از جاده کنار بزند.
 آن مرد روستايى چيزى را می‌دانست که بسيارى از ما نمی‌دانيم!
.
.
.
هر مانعی فرصتی عظیم است اگر بتوانیم آن را از سر راهمان برداریم

وصیتنامه وحشی بافقی

 

روز مرگم، هر که شیون کند از دور و برم دور کنید 

  همه را مســــت و خراب از مــــی انــــگور کنیـــــد

مزد غـسـال مرا   سیــــر   شــــرابــــــش بدهید

مست مست از همه جا  حـــال خرابش بدهید

بر مزارم مــگــذاریــد بـیـــاید  واعــــــظ

پـیــر میخانه بخواند غــزلــی از حــــافـــظ

جای تلقــیـن به بالای سرم دف بـــزنیـــد

شاهدی رقص کند جمله شما کـــف بزنید

روز مرگــم وسط سینه من چـــاک زنیـد

اندرون دل مــن یک قـلم تـاک زنـیـــــــد

روی قــبـــرم بنویـسیــد وفــــادار برفـــت

آن جگر سوخته که خسته از این دار برفــــت


رویاهایت را فرو مگذار

  
ﻧﺨﺴﺘﯿﻦ ﻧﺸﺎﻧﮫ ﮐﺸﺘﻦ روﯾﺎھﺎﻣﺎن ﮐﻤﺒﻮد وﻗﺖ اﺳﺖ. ﭘﺮﮐﺎرﺗﺮﯾﻦ آدﻣﮭﺎﯾﯽ ﮐﮫ در زﻧﺪﮔﯽ دﯾﺪه ام ھﻤﯿﺸﮫ وﻗﺖ ﮐﺎﻓﯽ
ﺑﺮای اﻧﺠﺎم ھﺮ ﮐﺎری داﺷﺘﮫ اﻧﺪ. ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﮫ ھﯿﭻ ﮐﺎری ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻨﺪ، اﻏﻠﺐ ﺧﺴﺘﮫ اﻧﺪ و ھﯿﭻ ﺗﻮﺟﮭﯽ ﺑﮫ اﻧﺪک ﮐﺎری
ﮐﮫ ﻻزم اﺳﺖ ﻧﺪارﻧﺪ. ﻣﺪام ﺷﮑﺎﯾﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﮐﮫ روز ﺑﺴﯿﺎر ﮐﻮﺗﺎه اﺳﺖ . ﺣﻘﯿﻘﺖ اﯾﻦ اﺳﺖ ﮐﮫ از ﺟﻨﮕﯿﺪن ﻣﯽ
ﺗﺮﺳﻨﺪ
.
دوﻣﯿﻦ ﻧﺸﺎﻧﮫ ﻣﺮگ روﯾﺎھﺎﻣﺎن در ﻗﻄﻌﯿﺖ ھﺎی ﻣﺎ ﻧﮭﻔﺘﮫ اﺳﺖ . از آﻧﺠﺎ ﮐﮫ ﻧﻤﯽ ﺧﻮاھﯿﻢ زﻧﺪﮔﯽ را ﻣﺎﺟﺮاﯾﯽ
ﻋﻈﯿﻢ ﺑﺒﯿﻨﯿﻢ ، ﮐﻢ ﮐﻢ ﺧﻮدﻣﺎن را در ﮐﻢ ﺧﻮاﺳﺘﻦ از زﻧﺪﮔﯽ، ﺧﺮدﻣﻨﺪ و ﻣﻨﺼﻒ و ﻣﺤﻖ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯿﻢ. ﺑﮫ آن ﺳﻮی
دﯾﻮارھﺎی ھﺴﺘﯽ روزاﻧﮫ ﻣﺎن ﻣﯽ ﻧﮕﺮﯾﻢ و ﺻﺪای ﺷﮑﺴﺘﮫ ﺷﺪن ﻧﯿﺰه ھﺎ را ﻣﯽ ﺷﻨﻮﯾﻢ و ﺑﻮی ﻏﺒﺎر و ﻋﺮق را
اﺳﺘﺸﻤﺎم ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ و آﺗﺶ ھﺎی ﻋﻈﯿﻢ و ﭼﺸﻤﮭﺎی ﺗﺸﻨﮫ ﭘﯿﺮوزی ﺟﻨﮓ ﺟﻮﯾﺎن را ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯿﻢ اﻣﺎ ھﺮﮔﺰ ﻟﺬت، آن ﻟﺬت
ﺷﮕﺮف درون ﻗﻠﺒﮭﺎی رزم آوران را ﻧﻤﯽ ﺑﯿﻨﯿﻢ. ﺑﺮای آﻧﺎن ﻧﮫ ﭘﯿﺮوزی ﻣﮭﻢ اﺳﺖ ﻧﮫ ﺷﮑﺴﺖ . ﺗﻨﮭﺎ ﺟﻨﮕﯿﺪن ﻣﮭﻢ
اﺳﺖ
.
ﺳﻮﻣﯿﻦ ﻧﺸﺎﻧﮫ ﻣﺮگ روﯾﺎھﺎﻣﺎن آراﻣﺶ اﺳﺖ. زﻧﺪﮔﯽ ﺑﮫ ﻏﺮوب ﯾﮏ ﺷﻨﺒﮫ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﻣﯽ ﺷﻮد؛ ھﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﺑﺰرﮔﯽ ﻧﻤﯽ
ﺧﻮاھﯿﻢ. ﺑﯿﺸﺘﺮ از آن ﭼﮫ ﺧﻮد ﻣﺎﯾﻠﯿﻢ ﺑﺒﺨﺸﯿﻢ، ﻧﻤﯽ ﺧﻮاھﯿﻢ . ﺧﻮد را ﺑﺎﻟﻎ ﻣﯽ ﭘﻨﺪارﯾﻢ روﯾﺎھﺎی ﺟﻮاﻧﯽ ﻣﺎن را
ﮐﻨﺎر ﻣﯽ ﮔﺬارﯾﻢ و ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﺷﺨﺼﯽ و ﺣﺮﻓﮫ ای ﺧﻮد را ﻣﯽ ﺟﻮﯾﯿﻢ . ﺷﮕﻔﺖ زده ﻣﯽ ﺷﻮﯾﻢ ﮐﮫ اﻓﺮادی ﺑﮫ ﺳﻦ و
ﺳﺎل ﻣﺎ ھﻨﻮز از زﻧﺪﮔﯽ، ﻓﻼن ﭼﯿﺰ ﯾﺎ ﺑﮭﻤﺎن ﭼﯿﺰ را ﻣﯽ ﺧﻮاھﻨﺪ. اﻣﺎ در ﺣﻘﯿﻘﺖ در ژرﻓﺎی ﻗﻠﺒﻤﺎن ﻣﯽ داﻧﯿﻢ آن
ﭼﮫ رخ داده اﺳﺖ اﯾﻦ اﺳﺖ ﮐﮫ ﻣﺎ از ﻧﺒﺮد ﺑﺮای روﯾﺎھﺎﻣﺎن از ﺟﻨﮕﯿﺪن دﺳﺖ ﮐﺸﯿﺪه اﯾم

ساقیا آمدن عید مبارک بادت...

بیا که ترک فلک خوان روزه غارت کرد

هلال عید به دور قدح اشارت کرد

ثواب روزه و حج قبول آن کس برد

که خاک میکده عشق را زیارت کرد

مقام اصلی ما گوشه خرابات است

خداش خیر دهاد آن که این عمارت کرد

حدیث عشق ز حافظ شنو نه از واعظ

اگر چه صنعت بسیار در عبارت کرد

عید فطر برای همه مبارک باشه و هرروز تون عید


بهترین الگو

از استاد پرسیدند بهتری الگوی شما در زندگی که بوده است؟پرهیزکاران که زندگیشان را وقف خدا میکنند و میکوشند اراده حکمت باریتعالی را کشف کنند؟

استاد گفت که بهترین الگو کودکان هستند!چون:

همیشه شاد هستند.

همیشه سرشان به کاری مشغول است.

وقتی چیزی میخوانند تا آنرا بدست نیاورند دست از تلاش و اصرار بر نمیدارند.

خیلی راحت وبا صدای بلند گریه میکنند,وسریعترین راه رسیدن به آرامش را میدانند.

خیلی زود دست از گریه کردن میکشند و به دنبال ماجرای تازه ای میروند.

ودر آخربسیار بخشنده اند.