goli_kh

 
ملحق شده: 2011-02-14
چه قدر غم انگيز است كه مردم طوری بار می آيند كه به چيزی شگفت انگيز چون زندگی عادت می كنند
امتیاز171بقیه
مرحله بعد: 
Points needed: 29
آخرین بازی
بینگو

بینگو

بینگو
3 سال 63 روز قبل

نمیدونم اینو میدونین یا نه...!

مطلب امروز جناب پهلوی(کورش عزیز)و بحث هایی که شد منو یاد این مطلب انداخت.نمیدونم شما میدونین یا نه؟!ولی...

 

یه روز یه ترکه بود...

اسمش ستار خان یا شاید باقر خان بود.


شجاع و نترس بود. در دوران استبداد که نفس کشیدن هم جرم بود ، با کمک دیگر مبارزان ترک، در برابر دیکتاتوری ایستادند.

اون‌ها برای مردم ایران، آزادی می خواستند و در این راه، زیستند و مبارزه کردند و به تاریخ پیوستند تا فرزندان این ملک، طعم آزادی و مردم‌سالاری و رهایی از استبداد را بچشند.

 


یه روز یه رشتی بود... 
اسمش میرزا کوچک خان بود، میرزا کوچک خان جنگلی

او می توانست از سبزی جنگل های شمال و از دریای آبی اش لذت ببرد

و عمری را به خوشی و آرامش سپری کند، اما سرزمین اش را دوست داشت و مردمانش را و برای همین در برابر ستم ایستاد آنقدر که روزی سرش را از تنش جدا کردند.


یه روز یه اصفهانی بود...

اسمش حسین خرازی بود

 
وقتی عراقی ها به کشورش حمله کردند، جانش را برداشت و با خودش برد دم توپ و گلوله و خمپاره.

کارش شد دفاع از مردم سرزمینش ، از ناموس شان و از دین‌شان

آنقدر جنگید و جنگید تا در یکی از روزهای آن جنگ بزرگ ، خونش بر زمین ریخت و خودش به آسمان رفت.

 

یه روز یه... 
ترک و رشتی و فارس و کرد و لر و اصفهانی و عرب و...! بودند که رشادت های زیادی رو انجام داده بودند.

تا اینکه یه عده رمز دوستی ما رو کشف کردند.

و به صرافت شکستن قفل دوستی ما افتادند.

و از آن پس "یه روز یه ... بود" را کردند جوک، تا این ملت، به جای

حماسه های اقوام این سرزمین که به عشق همدیگر، حتی جانشان را هم نثار کرده اند، به  "جوک ها " و "طعنه ها" و "تمسخرها" سرگرم باشند.

 

 

چه قصه غم انگیزی...!