gatre*barana

 
ملحق شده: 2011-10-20
بی همگان به سر شود ، بی تو به سر نمی شود ** داغ تو دارد این دلم ، جای دگر نمی شود
امتیاز167بقیه
مرحله بعد: 
Points needed: 33
آخرین بازی

هذیان

هذیان


هر دم ، به صید سینه غمی هست در کمین

عمری ز ما برفت و ندیدیم غیر این


ننگی اگر چه نیست به دامان من ولی

بد نام تر ز من نبوَد روی این زمین


گشتم میان پنجه عشقی شبی اسیر

مجنون شدم ، تمام گناهم بوَد همین


آتش میان این دل و این دیده پر ز آب

دل میزنم دوباره به دریای آتشین


مظلوم تر ز خویش ندیدم که بیگناه

رنجی کِشد ز این همه زنجیر آهنین


هر شب میان شعر و غزل شرح میدهم

تفسیر مبهمی ز چنین خلوتی غمین


با یاد و خاطرات تو ای یار بی وفا

گویی که هست هر شب من شام آخرین


راهی نرفته ام که بگویند خار و سنگ

بر زخمهای جان و دلم جز به آفرین


یک روز هم ، به کام دلم نیست ، ای فغان

یارب مشو ز سوته دلانت تو خشمگین


نالان ز عشق هر که نباشد بوَد تباه

زرّین شکوه عشق همین است و این چنین .


( آرش زرّین )