davod12

 
registriert seit: 11.05.2011
زندگی عشقی پر مخاطره است، گاه باید قمارش کرد........
Punkte137mehr
Naechstes Level: 
Benötigte Punkte: 63
Letzte spiele

شبي كه همسرم از من خواست با زن ديگري براي شام بيرون بروم !!!

شبي كه همسرم از من خواست با زن ديگري براي شام بيرون بروم

«ارزشمندترين وقايع زندگي معمولا ديده نمي‌شوند و يا لمس نمي‌گردند، بلكه در دل احساس مي‌شوند. اين ماجرا را دوستم تعريف كرد

 

او مي‌گفت كه پس از سال‌ها زندگي مشترك، همسرم از من خواست كه با زن ديگري براي شام و سينما بيرون بروم. زنم گفت كه مرا دوست دارد ولي مطمئن است كه اين زن هم مرا دوست دارد. و از بيرون رفتن با من لذت خواهد برد. زن ديگر كه همسرم خواست با او بيرون برم، مادرم بود. او 19سال پيش بيوه شده بود ولي مشغله‌هاي زندگي و داشتن 3فرزند باعث شده بود كه من فقط در موارد اتفاقي و نامنظم به او سر بزنم. آن شب به او زنگ زدم و...با نگراني از من پرسيد مگر چه شده؟ نگران شده‌بود، گفتم: به نظرم رسيد بسيار دلپذير خواهد بود اگر امشب با هم باشيم...جمعه عصر وقتي براي بردنش مي‌رفتم كمي عصبي بودم، او جلوي در خانه ايستاده بود و لباسي را پوشيده بود كه در آخرين جشن سالگرد ازدواجش پوشيده بود. با چهره‌اي روشن همچون فرشتگان به من لبخند مي‌زد. وقتي سوار ماشين شد گفت به دوستانش گفته كه امشب با پسرم براي گردش بيرون مي‌روم و آنها خيلي تحت تاثير قرار گرفته بودند...به رستوراني رفتيم كه خيلي لوكس نبود اما جاي دنجي بود. وقتي منو را نگاه مي‌كرد، لبخند حاكي از رضايت را بر چهره‌اش مي‌ديدم...

به من گفت وقتي كوچك بوديم و با هم رستوران مي‌رفتيم، او بود كه منوي رستوران را مي‌خواند...من هم گفتم حالا وقتش رسيده كه تو استراحت كني و بگذاري من اين لطف را در حق تو انجام دهم...هنگام صرف شام گپ و گفت صميمانه‌اي داشتيم...آنقدر حرف زديم كه سينما را از دست داديم...وقتي او را به خانه رساندم گفت كه باز هم با من بيرون خواهد آمد به شرط اينكه او مرا دعوت كند و من هم قبول كردم...

 

چند روز بعد مادرم در اثر يك حمله قلبي درگذشت، كمي بعدتر پاكتي حاوي كپي رسيدي از رستوراني كه با مادرم آن شب غذا خورديم به دستم رسيد. همراه با يادداشتي كه به آن ضميمه شده بود: نمي‌دانم كه آيا در آنجا خواهم بود يا نه ولي هزينه را براي 2نفر پرداخت كرده‌ام يكي براي تو و يكي هم براي همسرت. و تو هرگز نخواهي فهميد آن شب براي من چه مفهومي داشته است، دوستت دارم پسرم.

 

آن هنگام بود كه دريافتم چقدر اهميت دارد كه به موقع به عزيزانمان بگوييم كه دوستشان داريم و زماني كه شايسته آنهاست به آنها اختصاص دهيم...به نظرم هيچ چيز در زندگي مهمتر از خداوند و خانواده نيست، زماني كه شايسته عزيزانتان است به آنها اختصاص دهيد زيرا هرگز نمي‌توان اين امور را به وقت ديگري واگذار نمود...»


خود شناسی...


خودشناسی...




نجار پیری خود را برای بازنشسته شدن آماده می کرد.

یک روز او با صاحبکار خود موضوع را درمیان گذاشت.

پس از روزهای طولانی و کار کردن و زحمت کشیدن ، حالا او به استراحت نیاز داشت و برای پیدا کردن زمان این استراحت میخواست تا او را از کار بازنشسته کنند.

صاحب کار او بسیار ناراحت شد و سعی کرد او را منصرف کند ، اما نجار بر حرفش و تصمیمی که گرفته بود پافشاری کرد.

سرانجام صاحب کار درحالی که با تأسف با این درخواست موافقت میکرد ، از او خواست تا به عنوان آخرین کار ، ساخت خانه ای را به عهده بگیرد.

نجار در حالت رودربایستی ، پذیرفت درحالیکه دلش چندان به این کار راضی نبود.

پذیرفتن ساخت این خانه برخلاف میل باطنی او صورت گرفته بود.

برای همین به سرعت مواد اولیه نامرغوبی تهیه کرد و به سرعت و بی دقتی ، به ساختن خانه مشغول شد و به زودی و به خاطر رسیدن به استراحت ، کار را تمام کرد.

او صاحب کار را از اتمام کار باخبر کرد.

صاحب کار برای دریافت کلید این آخرین کار به آنجا آمد.

زمان تحویل کلید ، صاحب کار آن را به نجار بازگرداند و گفت: این خانه هدیه ایست از طرف من به تو به خاطر سالهای همکاری!

نجار ، یکه خورد و بسیار شرمنده شد.

در واقع اگر او میدانست که خودش قرار است در این خانه ساکن شود ، لوازم و مصالح بهتر و تمام مهارتی که در کار داشت را برای ساخت آن بکار می برد.

یعنی کار را به صورت دیگری پیش میبرد.

این داستان ماست.


ما زندگیمان را میسازیم. هر روز میگذرد.
گاهی ما کمترین توجهی به آنچه که میسازیم نداریم ، پس در اثر یک شوک و اتفاق غیرمترقبه میفهمیم که مجبوریم در همین ساخته ها زندگی کنیم.

اگر چنین تصوری داشته باشید ، تمام سعی خود را برای ایمن کردن شرایط زندگی خود میکنیم. فرصت ها از دست می روند و گاهی بازسازی آنچه ساخته ایم، ممکن نیست.
آری ، درست است .

شما نجار زندگی خود هستید و روزها، چکشی هستند که بر یک میخ از زندگی شما کوبیده میشود.


یک تخته در آن جای میگیرد و یک دیوار برپا میشود.



مراقب سلامتی خانه ای که برای زندگی خود می سازید باشید

یخورده بخندیم

شوهره میاد خونه به زنش می گه : من برای شام دوستمو دعوت کردم خونه مون

زنش می گه : چرا این کار رو کردی ؟
ببین خونه چقدر به هم ریخته است ، ظرفا کثیفن ، هیچی هم برای خوردن تو یخچال نیست

شوهره می گه : می دونم ، ولی اشکالی نداره

زنه می گه: اگه می دونی ، پس چرا دوستت رو دعوت کردی ؟

شوهره می گه : آخه اون زده به سرش بره زن بگیره !!!

 

 

Talking نامه ای به غضنفر(جديد),طنز...!!!

 




غضنفر جان سلام! ما اینجا حالمام خوب است. امیدوارم تو هم آنجا حالت خوب باشد. این نامه را من میگویم و جعفر خان کفاش براید مینویسد. بهش گفتم که این غضنفر ما تا کلاس سوم بیشتر نرفته و نمیتواند تند تند بخواند،‌ آروم آروم بنویس که پسرم نامه را راحت بخواند و عقب نماند.
وقتی تو رفتی ما هم از آن خانه اسباب کشی کردیم. پدرت توی صفحه حوادث خوانده بود که بیشتر اتفاقا توی 10 کیلومتری خانه ما اتفاق میافته. ما هم 10 کیلومتر اینورتر اسباب کشی کردیم. اینجوری دیگر لازم نیست که پدرت هر روز بیخودی پول روزنامه بدهد. آدرس جدید هم نداریم. خواستی نامه بفرستی به همان آدرس قبلی بفرست. پدرت شماره پلاک خانه قبلی را آورده و اینجا نصب کرده که دوستان و فامیل اگه خواستن بیان اینجا به همون آدرس قبلی بیان.
آب و هوای اینجا خیلی خوب نیست. همین هفته پیش دو بار بارون اومد. اولیش 4 روز طول کشید ،‌دومیش 3 روز . ولی این هفته دومیش بیشتر از اولیش طول کشید
غضنفر جان،‌آن کت شلوار نارنجیه که خواسته بودی را مجبور شدم جدا جدا برایت پست کنم. آن دکمه فلزی ها پاکت را سنگین میکرد. ولی نگران نباش دکمه ها را جدا کردم وجداگانه توی کارتن مقوایی برایت فرستادم.
پدرت هم که کارش را عوض کرده. میگه هر روز 800،‌ 900 نفر آدم زیر دستش هستن. از کارش راضیه الحمدالله. هر روز صبح میره سر کار تو بهشت زهرا،‌ چمنهای اونجا رو کوتاه میکنه و شب میاد خونه.
ببخشید معطل شدی. جعفر جان کفاش رفته بود دستشویی حالا برگشت.
دیروز خواهرت فاطی را بردم کلاس شنا. گفتن که فقط اجازه دارن مایو یه تیکه بپوشن. این دختره هم که فقط یه مایو بیشتر نداره،‌اون هم دوتیکه است. بهش گفتم ننه من که عقلم به جایی قد نمیده. خودت تصمیم بگیر که کدوم تیکه رو نپوشی.
اون یکی خواهرت هم امروز صبح فارغ شد. هنوز نمیدونم بچه اش دختره یا پسره . فهمیدم بهت خبر میدم که بدونی بالاخره به سلامتی عمو شدی یا دایی.
راستی حسن آقا هم مرد! مرحوم پدرش وصیت کرده بود که بدنش را به آب دریا بندازن. حسن آقا هم طفلکی وقتی داشت زیر دریا برای مرحوم پدرش قبرمیکند نفس کم آورد و مرد!‌شرمنده.
همین دیگه .. خبر جدیدی نیست.
قربانت .. مادرت.
راستی:‌غضنفر جان خواستم برات یه خرده پول پست کنم، ‌ولی وقتی یادم افتاد که دیگه خیلی دیر شده بود و این نامه را برایت پست کرده بودم!!!!


با 7 خوراكي شادي ‌آفرين بيشتر آشنا شويد

با 7 خوراكي شادي ‌آفرين بيشتر آشنا شويد

 


محققان به يافته‌هاي جديدي در مورد خاصيت شادي آفرين برخي خوراكي‌ها رسيده‌اند. تازه‌ترين تحقيقات دانشمندان در مورد خواص برخي مواد خوراكي و علت تمايل افراد به خوردن آن‌ها در مواقعي كه دچار افسردگي هستند، حاكي است مصرف برخي مواد خوراكي مانند؛ شكلات به طور موقت در فرد احساس آرامش ايجاد مي‌كند اما از آن‌جايي‌كه اين مواد غالباً داراي كالري، قند و چربي بالا هستند، براي سلامت انسان ضرر دارند.

بر اساس گزارش تايمز آو اينديا اين سايت خبري به معرفي برخي مواد خوراكي پرداخته كه علاوه بر آن‌كه در انسان احساس شادي و آرامش ايجاد مي‌كنند، براي سلامتي نيز مفيد هستند كه در برخي از اين مواد عبارتند از؛

 
شكلات تلخ:
شكلات‌ها به طور كلي سرشار از مواد شيميايي مانند سروتونين هستند كه در فرد احساس شادي ايجاد مي‌كنند. مواد آنتي اكسيدان و فلانوئيدي كه در شكلات تلخ وجود دارد، باعث كاهش احتمال تشكيل لخته خون، ابتلا به سرطان و بيماري‌هاي قلبي مي‌شود.

موز: اين ميوه حاوي تريپتوفان نوعي پروتئين است كه در بدن تبديل به سروتونين، هورمون شادي‌بخش مي‌شود. همچنين موز مقدار زيادي انرژي در بدن توليد مي‌كند.

آجيل: انواع آجيل مانند بادام، گردو، فندق و حتي بادام زميني داراي مقدار زيادي ويتامين هستند. بادام داري سروتونين، ويتامين اي، ويتامين B 2 و آنتي اكسيدان است كه سيستم ايمني بدن را تقويت مي‌كند. بادام همچنين آثار منفي استرس را كاهش مي‌دهد.

ماهي: ماهي‌ها سرشار از اسيد چرب امگا 3، پروتئين و به ويژه ويتامين B 12 هستند كه نقش مهمي در توليد سروتونين يا هورمون شادي ايفا مي‌كند. اين هورمون احساسات فرد را متعادل نگه مي‌دارد.

مارچوبه: مارچوبه داراي مقدار زيادي اسيد فوليك و منيزيم است كه در ايجاد آرامش مفيد است. علاوه بر آن كالري آن كم بوده و چربي و كلسترول هم ندارد.

مركبات: مركبات منبع غني ويتامين C هستند و همچنين داراي آنتي اكسيدان هستند كه از تشكيل راديكال‌هاي آزاد كه به تخريب سلول‌ها مي‌پردازند، جلوگيري مي‌كند. ويتامين C سيستم ايمني بدن را تقويت مي‌كند.

سبزيجات: مصرف سبزيجات براي سلامت بدن لازم است. به عنوان مثال بروكلي داراي ويتامين B و اسيد فوليك است كه به ايجاد آرامش كمك مي‌كند. بسياري از سبزيجات سبز برگ داراي پتاسيم هستند كه موجب آرامش فرد

مي‌شوند.


معمای مرغ و تخم مرغ حل شد!!!

معمای مرغ و تخم مرغ حل شد!!!

 

 

پژوهشگران انگلیسی اعلام کردند که به جواب سوال قدیمی که همواره توجهات انسان را به خود جلب کرده،

رسیده اند که بر اساس آن می توان ثابت کرد مرغ قبل از تخم مرغ به وجود آمده است.

در تحقیقات اخیر پژوهشگران انگلیسی مشخص شد که پوست تخم مرغ حاوی عنصر "اوفوسلیدین 17" است که تنها در بدن مرغ یافت می شود.

بر این اساس، غدد داخلی مرغ این ماده را 24 ساعت قبل از تخم گذاشتن ترشح می کند تا پوسته آنرا تشکیل دهد. پژوهشگران معتقدند با توجه به اینکه مرغ تنها دارنده این عنصر است شکی وجود نخواهد داشت که مرغ قبل از تخم مرغ آفریده شده و باید پرونده این سوال قدیمی در اذهان عمومی بسته شود.

این در حالی است که برخی پژوهشگران درباره قطعی بودن نتایج پژوهش اخیر در انگلیس پس از اعلام نتایج آن، ابراز تردید کرده اند!!!